• 1395/05/07 - 11:27
  • 135
  • زمان مطالعه : 10 دقیقه

شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد

.جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد،

 

 

جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است.

ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ع) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است.

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهایعبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم) ، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیمپسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.

نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.

امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد

چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبد الله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.

امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر و ضعيف شده بود و به تعبير يکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود از او چيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.

  

سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.

 

منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت.  اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است.

 

امام صادق علیه السلام و دانش پزشکی

 

بدون تردید، علوم حضرات معصومین علیهم السلام اکتسابی نیست وآن چه از ذهن شفاف و نورانی آن بزرگواران انعکاس می یابد،اشعه هایی از انوار الهی است که از پیامبر خاتم(ع) تا معصوم چهاردهم(عج) نسلی بعد از نسل، به یادگار مانده و زمینیان رابهره مند ساخته است. اگر غیر از این بود، می بایست علوم آن هامقطعی و زودگذر باشد و جز درعصر خویش کاربردی آن هم در همه زمینه ها، بدون کمترین تخلف نداشته باشد و در برخورد باشخصیت های علمی هم عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.

جستجوی مفصل این نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته وتنها مناظره زیر را که به علم پزشکی امام صادق(ع) اشاره دارد. نقل به مضمون می کنیم.

روزی امام صادق(ع) به مجلس منصور دوانیقی وارد شد. طبیب هندی کنار خلیفه نشسته بود. او کتابهایی که در موضوع «علم طب »نگاشته شده بود را برای خلیفه می خواند تا ضمن سرگرم ساختن اوبر معلومات خلیفه بیفزاید.

امام صادق(ع) درگوشه ی مجلس نشست. بارانی از هیبت و ابهت ازچهره حضرت می بارید.مدتی گذشت. هنگامی که طبیب از خواندن کتابهافارغ شد، نگاه اش به امام صادق(ع) دوخته شد. لحظاتی مشغول تماشای سیمای حضرت شدابهت و صلابت امام تنش را لرزاند. نگاه اش را به سوی خلیفه برگرداند و با این سؤال سکوت را شکست:

این مرد کیست؟

او عالم آل محمد(ع) است.

آیا میل دارد از اندوخته های علمی من بهره مند گردد؟

نگاه خلیفه روی امام قرار گرفت. قبل از این که چیزی بگوید،امام لب به سخن گشود:

نه!

طبیب که از پاسخ امام شگفتش زده بود، پرسید:

چرا؟

چون بهتر از آنچه تو داری، در اختیار دارم.

چه چیز در اختیار داری؟

گرمی را با سردی معالجه می کنم و سردی را با گرمی، رطوبت رابا خشکی درمان می کنم و خشکی را با رطوبت و آنچه را که پیامبراسلام(ع) فرموده به کار می بندم و نتیجه کار را به خداوند وامی گذارم.

سپس به سخن جدش رسول الله(ع) اشاره کرده، افزود: «معده خانه هربیماری و پرهیز، سر هردرمان است

طبیب هندی برای این که سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسید:

مگر طب غیر از این ها است که گفتی؟!

امام فرمود:

گمان می کنی من مثل تو این ها را از کتابهای طبی آموخته ام؟!

حتما، غیر از این، راهی برای فراگیری علم طب وجود ندارد.

نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگری نیاموخته ام. اکنون بگو کدام یک از من و تو در علم طب داناتریم؟

کار من طبابت است و حتما در طب از شما عالم ترم.

پس لطفا به سوالهایم پاسخ گویید.

بپرسید.

چرا سر آدمی یک پارچه نیست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟

نمی دانم.

چرا پیشانی مانند سر انسان از مو پوشیده نیست؟

نمی دانم.

چرا بر روی پیشانی خطوط مختلفی نقش بسته است؟

نمی دانم.

چرا ابروها در بالای دیدگان انسان قرار گرفته است؟

نمی دانم.

چرا چشمهای انسان به شکل لوزی ساخته شده است؟

نمی دانم.

چرا بینی میان دو چشم قرار گرفته است؟

نمی دانم.

چرا سوراخهای بینی در زیر آن خلق شده است؟

نمی دانم.

چرا لب فوقانی و سبیل در قسمت بالای دهان آفریده شده است؟

نمی دانم.

چرا دندانهای جلوی، تیز و دندانهای آسیاب، پهن و دندانهای انیاب (نیش)، دراز آفریده شده است؟

نمی دانم.

چرا کف دست و پا، مو ندارد؟

نمی دانم.

چرا مرد ریش دارد ولی زن فاقد ریش است؟

نمی دانم.

چرا ناخن و موهای سر انسان روح ندارند؟

نمی دانم.

چرا قلب، صنوبری شکل آفریده شده است؟

نمی دانم.

چرا ریه در دو قسمت آفریده شده و در جای خود متحرک است؟

نمی دانم.

چرا کلیه ها مانند لوبیا خلق شده اند؟

نمی دانم.

چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟

نمی دانم.

چرا میان کف پا، گود است و با زمین تماس ندارد؟

نمی دانم.

ای طبیب هندی! ولی من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ این سوالها آگاه ام.

طبیب که چاره ای جز تسلیم شدن نداشت، گفت:

پاسخها را بگویید تا بهره مند گردم.

آن گاه امام(ع) به ترتیب به یکایک سوالهای مطرح شده، چنین پاسخ گفتند:

به این جهت سر از قطعات مختلف تشکیل شده و شکافهایی برایش قرار داده شده است تا صداع (سردرد) آن را نیازارد.

خداوند مو را بالای سر رویانده تا به وسیله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طریق موها خارج شود. همین طور، پوششی برای سرما و گرما باشد. ولی در پیشانی مو نیافریده تا چشم هامزاحمی نداشته باشند و بتوانند به راحتی نور بگیرند.

ابروها را بالای چشم قرار داد تا به اندازه کافی به چشم ها نوربرسد و نیز از رسیدن نور زیاد جلوگیری کند. چون زیادی نور، چشم را آزار داده و زمینه معیوب شدن آن را فراهم می سازد.

چشم ها به شکل لوزی آفریده شده تا داروهایی که با سرمه استعمال می شود، به آسانی وارد چشم شده، چرک و مرض به آسانی ازآن به وسیله اشک خارج شود.

به این جهت بینی را میان دو چشم قرار داده است که بینی نوررا به دو قسمت مساوی تقسیم می کند تا نور به طور اعتدال به چشم ها برسد.

سوراخهای بینی را در پایین آن آفریده تا چرک های انباشته شده در مغز از این سوراخها بیرون شده و بوهای معطر که به وسیله هوامتصاعد می گردد، از آن، بالا رود.

لب و سبیل را به این جهت روی دهان قرار داده است تا از ورودکثافات دماغ به داخل دهان جلوگیری کند. و نیز مانع آلوده شدن خوراکی ها گردد.

دندانهای جلو را تیزتر آفریده تا غذا را قطعه قطعه سازند.

دندانهای آسیاب را پهن خلق کرده تا غذا به وسیله آن ها کوبیده ونرم گردند. دندانهای انیاب را درازتر آفریده تا میان دندانهای آسیاب و دندانهای پیشین، چون ستونی استوار باشند.

کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانیم اشیاء را به وسیله آن هالمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافی استفاده نماییم.

برای مرد ریش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد ونیز از زن بازشناخته گردد.

به مو و ناخن های تن انسان روح نداده تا چیدن و بریدن آن هادردآور و ناراحت کننده نباشد.

قلب، صنوبری شکل آفریده شده است تا هنگام آویختگی، نوک باریکش وارد ریه شده و از نسیم آن خنک گردد و نیز مغز سر ازحرارت آن آسیب نبیند.

ریه را در دوقسمت آفریده تا قلب میان فشارهای آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگیرد.

کلیه ها مانند لوبیا ساخته شده اند، برای این که «منی » ازکلیه ها قطره قطره به سمت مثانه می چکد. اگر کلیه ها کروی و یا به شکل چهارگوش بودند، قطرات منی که همواره در حال انبساط وانقباضند، به یکدیگر برخورد کرده و در نتیجه هنگام خروج، موجب التذاذ نمی شود.

این که کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به این جهت است که انسان رو به جلو حرکت می کند. سنگینی بدن انسان رو به جلواست. وقتی زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمی شود.

این که کف پاها را گود و قوسی مانند، خلق کرده به این جهت است که تمام کف پاها با زمین تماس پیدا نکند. زیرا اگر تمام کف پاهابه زمین تماس پیدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه می بینند.

طبیب که تاکنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش می داد، با تعجب پرسید:

این ها را از کجا می دانی؟!

از پدرانم فراگرفته ام; پدرانم از رسول خدا(ع) آموخته اند; رسول خدا(ع) از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال فرا گرفته است.

طبیب هندی که چنین شخصیت علمی را در عمرش ندیده بود، به فکرفرو رفت. آنگاه در حالی که محو تماشای سیمای امام بود، چنین لب به سخن گشود:

تصدیق می کنم و شهادت می دهم که جز خدای یگانه، خدایی نیست ومحمد(ع) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسی را در طب،عالم تر از تو ندیده ام.

 

 

 

  • گروه خبری : اخبار معاونت بهداشت
  • کد خبر : 24483
کلمات کلیدی